بعد از مدت ها دیدمش!!
دستامو گرفت و گفت چقدر دستات تغییر کردن…
خودمو کنترل کردم وفقط لبخندی زدم…
تو دلم گریه کردمو دم گوشش گفتم:
بی معرفت!
دستای من تغییر نکرده…
دستات به دستای اون عادت کرده...
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 15:54 توسط taranah
|