چون
در آفریقا كسی نمی دانست 'غذا' یعنی چه؟
در آسیا كسی نمی دانست 'نظر' یعنی چه؟
در اروپای شرقی كسی نمی دانست 'صادقانه' یعنی چه؟
در اروپای غربی كسی نمی دانست 'كمبود' یعنی چه؟
و در آمریكا كسی نمی دانست 'سایر كشورها' یعنی چه؟
در آفریقا كسی نمی دانست 'غذا' یعنی چه؟
در آسیا كسی نمی دانست 'نظر' یعنی چه؟
در اروپای شرقی كسی نمی دانست 'صادقانه' یعنی چه؟
در اروپای غربی كسی نمی دانست 'كمبود' یعنی چه؟
و در آمریكا كسی نمی دانست 'سایر كشورها' یعنی چه؟
+ نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم دی ۱۳۹۱ ساعت 11:19 توسط taranah
|
سر کلاس ادبیات معلم گفت : فعل رفتن رو صرف کن - رفتم ... رفتی ... رفت ... ساکت می شوم ، میخندم ولی خنده ام تلخ می شودمعلم داد می زند : خوب بعد ؟ ادامه بده ! و من می گویم : - رفت ... رفت ... رفت ... رفت و دلم شکست ... غم رو دلم نشست ... رفت و شادیم بمرد ... شور از دلم ببرد ... رفت ... رفت ... رفت ... و من می خندم و می گویم : خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است .............. کارم از گریه گذشته که به آن می خندم