یکی بود ، یکی
بی خیال
خلاصه اش میشود : دوستت دارم
تنهایی یعنی : نه خودش هست که از تنهایی درت بیاره ،
نه فکرش اجازه میده تنهاییت رو با کسی دیگه ای پر کنی
یعقوب یادم داده است ،
دلبرت وقتی کنارت نیست
کور بودن بهتر است
تلخ ترین حرف : دوستت دارم اما.../ شیرین ترین حرف : اما دوستت دارم...
دختری نزد کورش کبیر رفت و گفت لیاقت تو برادر من هست که از من زیباتر است و الان پشت سرتو ایستاده دختر برگشت و کسی را ندید کورش گفت اگر عاشق بودی هرگز بر نمیگشتی...
دلم گرفته از این قلبها که از چوب است از این زمانه که خوبی همیشه مغلوب است دلم گرفته از این دوزخی که تکراریست فقط کنار تو ای خوب زندگی خوب است ...
نداشتن تو یعنی اینکه دیگری تو را دارد.
نمی دانم نداشتنت سخت تر است؛
یا تحمل اینکه دیگری تو را داشته باشد!!
در خیالم پشت سرت آب ریختم نه برای اینکه برگردی
تا پاک شود
هرچه رد پای توست از زندگی
من ، تو ; ما
یادت هست ؟
تمام شد …
حالا : تو ، او ; شما
سر کلاس ادبیات معلم گفت : فعل رفتن رو صرف کن - رفتم ... رفتی ... رفت ... ساکت می شوم ، میخندم ولی خنده ام تلخ می شودمعلم داد می زند : خوب بعد ؟ ادامه بده ! و من می گویم : - رفت ... رفت ... رفت ... رفت و دلم شکست ... غم رو دلم نشست ... رفت و شادیم بمرد ... شور از دلم ببرد ... رفت ... رفت ... رفت ... و من می خندم و می گویم : خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است .............. کارم از گریه گذشته که به آن می خندم